خواهرم قدر بدان چادرت ارثیه زهرا بود یادگاری که سر زینب بود و همه پدر و هر دوبرادر همه حساس به آن چادر خاکی بودند. .تا علی ضربت خورد گفت زینب گل بابا علی و آل علی به فدای تو و این چادر تو نگذاری که بیفتد به زمین . تا حسن شد جگرش پاره به جامی از زهر گفت خواهر به همان لحظه مادر که زمین خورد قسم چادر از دست نده . و گمانم که حسین وسط معرکه کرب وبلا یک نگاهش به سوی لشکر دشمن و نگاهی دگرش سمت همین چادر زینب بوده هر نگاهی که به خواهر می کرد چادرش را می دید فکر و ذکرش و خیالش همه می شد راحت . به گمانم وسط آن گودال نگران حرم و چادر زینب بوده همه خون ها به فدای تو و آن چادر تو زینبم تو حواست باشد. . اینک اما امروز خواهرم از همان روز نخست سنبل غیرت ما چادر مشکین تو بود این همه خون جگر ها این همه نیزه و سرها همه رفتند که تو بشوی چادری و زهرایی وارث چادر زینب نکند خون به دل مهدی زهرا بکنی؟؟؟
|